loading...
بسیج دانش آموزی
ali بازدید : 17 پنجشنبه 11 آبان 1391 نظرات (0)
جلوگيري نمايد و حمله را دفع مي نمايد.
هنگامي كه دشمن سرسخت اين مردم، وارد آبهاي خليج فارس مي شود و خطر حمله به ايران نزديكتر مي گردد، فرمان بسيج عمومي در پنجم آذر ماه سال 1358 صادر مي شود. روشن است در چنين وضعيتي بسيج عمومي بايد كاركرد دفاعي و نظامي داشته باشد. زيرا كشور در وضعيتي است كه ارتش آن آمادگي دفع چنين حمله اي را ندارد. اصولاً در چنين شرايطي ارتش دستخوش تحول مي شود و توان رزمي آن بسيار پايين خواهد بود. ديگر نيروهاي نظامي (سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ) و انتظامي (كميته انقلاب اسلامي سابق، شهرباني سابق و ژاندارمري سابق) براي امنيت داخلي و جريانات سياسي به وجود آمده اند و توان دفاعي اندك ندارد.
آنچه كه در اين هنگام، مي تواند داروي شفابخش باشد، حضور گسترده مردم و آمادگي روحي و جسمي آنان براي دفاع از سرزمين و حكومت مي باشد كه در واقع بسيج عمومي نظامي است. با آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران حركت نظامي بسيج شتاب بيشتري به خود گرفت. زيرا در هنگام تشكيل بسيج، صرفاً تهديد آمريكا عليه ايران، درخليج فارس وجود داشت يعني خطر در حد تهديد بود و هنوز به مرحله حمله و تجاوز نرسيد، ولي در 31 شهريور 1359 تجاوز از جنوب و غرب كشور، از سوي عراق و كشورهاي هم پيمان به صورت سراسري و گسترده انجام گرفت، از اين نظر تشكيل هسته هاي مقاومت، جدي تر شد و كاركرد بسيج به عنوان، كاربردي نظامي و دفاعي مفهوم پيدا كرد.


كاركرد بسيج در نظام اسلامي
تبيين كاركرد بسيج در جمهوري اسلامي ايران از اين حيث داراي ارزش و اهميت است كه داراي رويكردي نوين و اختصاصي است. يعني برخلاف نظريه جامعه شناختي كه حركت مردمي را براي انقلاب ضروري مي داند و پس از تشكيل نهادهاي قانوني، بسيج عمومي را لازم نمي دانند و جلوي هر حركت اجتماعي و مردمي را خواهند گرفت. رويكرد نوين جمهوي اسلامي به بسيج، موجب گرديد نخبگان و توده هاي انقلابي، پس از انقلاب، منفعل نشده بلكه همان نخبگان و همان توده مردم، در جهت حفاظت و حراست از انقلاب، به راه خود ادامه دهند.

اگر بخواهيم كاركرد بسيج را در طي دو دهه پس از تشكيل بسيج مورد مطالعه قرار دهيم، بايد از نظر زماني آن را به 4 دوره تقسيم كنيم:
دوره اول: 1358 تا 1360
دوره دوم: 1361 تا نيمه اول 1367
دوره سوم: نيمه دوم 1367 تا 1370
دوره چهارم: 1371 تا 1380


دوره اول: 1358 تا 1360
اين مقطع از عمر بسيج ، دوران طفوليت و ولادت است. ولادت بسيج را مي توان مصادف با صدور فرمان بسيج عمومي در آذرماه 1358 دانست. از صدور فرمان تا جنگ تحميلي، بسيج عمومي به معني لغوي واژه بسيج، رايج بود يعني در طول مدت چند ماه (حدود 9 ماه) در مردم آمادگي بوجود آمد تا در برابر خطرات احتمالي مقاومت كنند. هنوز حمله اي صورت نگرفته تا بسيج به معني واقعي و حقيقي آن ايجاد شود، عضويابي، آموزش و سازماندهي نيروهاي بسيجي انجام گرفت ولي مرحله بكارگيري و انجام مأموريت ، جنبه عملي به خود نگرفت.
هدف از تشكيل بسيج و آموزش مردم، فراهم كردن زمينه و بستر دفاع در برابر تجاوز بود. هنوز از نوع، ميزان و چگونگي تجاوز اطلاعات كافي در دست نبود. بنابراين هدف گذاري و برنامه ريزي بسيج، يك پيش بيني منطقي به حساب مي آمد.
قسمت اول عمر بسيج ، بيشتر از نظر رويكرد داراي اهميت بود. يعني در اين دوره، شرايطي فراهم آمد كه بر اساس ديدگاه امام راحل (ره) پيرامون ضرورت تشكيل بسيج، اهداف بسيج و برنامه هاي آن زمينه كاركرد نظامي و دفاعي را بوجود آورد. ولي دستاورد مهم اين مقطع، رويكرد مشترك به بسيج بود كه دولت و ملت به ايجاد سازمان بسيج براي دفاع از انقلاب اسلامي پي برده بودند و از اين جهت ديدگاههاي دوگانه يا چندگانه مشاهده نمي شود. وحدت نظر و نگاه واحد، مشخصه مقطع اول عمر بسيج به حساب مي آيد.
پاره دوم اين مقطع ، با شروع جنگ تحميلي آغاز مي شود كه نيروهاي آموزش ديده به صورت داوطلب به سوي جبهه ها حركت مي كنند و در جنگهاي نامنظم و عملياتهاي كوچك عليه رژيم بعث عراق شركت مي كنند. چندان مهم نبود كه نيروهاي بسيجي و مردمي تحت چه سازمان و تشكيلاتي بسيج مي شوند، نحوه اعزام آنان چگونه است، برنامه ريزي بسيج چگونه صورت مي پذيرد و در عرصه نبرد، در چه قالب هاي نظامي سازماندهي مي شوند، چگونه مي جنگند و با چه ابزاري نبرد مي كنند. آنچه مهم بود اينكه انگيزه دفاع مردمي و بسيج نظامي بسيار بالا بود و براي دفع متجاوز بايد اقدام كنند و با سلاح يا بدون سلاح، جنگ را در زندگي خود وارد كردند.
اندكي از آغاز جنگ نگذشته بود كه بسيج نيروها به عهده سپاه پاسداران گذاشته شد.
بر اساس مصوبه مجلس شوراي اسلامي، در تاريخ دي ماه 1359، تشكيلات بسيج مستضعفين به سپاه پاسداران و انقلاب اسلامي محول گرديد و سازمان بسيج ملي منحل شد.
به استناد ماده 9 اساسنامه سپاه، مصوب 1361 برنامه ريزي، سازماندهي ، اداري، فرماندهي و اجراي آموزشهاي عقيدتي – سياسي و نظامي اعضاي بسيج مستضعفين به عهده سپاه پاسداران گذاشته شد و هدف از تشكيل واحد بسيج مستضعفين ايجاد تواناييهاي لازم در كليه افراد معتقد به قانون اساسي و اهداف انقلاب اسلامي، به منظور دفاع از كشور، نظام جمهوري اسلامي و همچنين كمك به مردم هنگام بروز بلايا و حوادث غيرمترقبه داشته شد. سپاه پاسداران كه مسؤوليت امنيت داخل كشور را بر عهده داشت، با شروع جنگ به كمك ارتش جمهوري اسلامي ايران شتافت و از اولين روز جنگ ، عرصه نبرد را حوزه مأموريت خود در نظر گرفت و با پيوست واحد بسيج مستضعفين ، اعزام نيروهاي بسيجي به جبهه ها از طريق سپاه پاسداران انجام مي گرفت. در نتيجه برنامه ريزي براي آموزش، اعزام، بكارگيري و تجهيز، نسبت به اوايل جنگ، حالت بهتري به خود گرفت. از اين زمان كاركرد دفاعي و نظامي نيروهاي بسيجي تعريف دقيق تري به خود گرفت و رويكرد بسيج تا سال 1360، جنبه عملي، عيني و واقعي به خود گرفت و نيروهاي بسيجي جزء نيروهاي اصلي عمل كننده در مناطق جنگي به حساب مي آمدند. اقدامات بسيجيان همرزم پاسداران، كاركردي مثبت و سازنده از خود به جاي گذاشت زيرا عمده نيروهاي اعزامي به جبهه، از ميان افراد ذخيره و ويژه بسيج بوده كه از نظر رفتار و عملكرد، شباهت زيادي با پاسداران انقلاب اسلامي داشته اند.


دوره دوم: 1361 تا نيمه اول 1367
در مقطع دوم عمر بسيج ، كاركرد مثبت و فرهنگ ساز آن ادامه پيدا كرد. انجام عملياتهاي بزرگ در جبهه هاي جنوب و غرب كه از سوي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي انجام مي گرفت و يا به صورت مشترك با ارتش اجراء مي شد، حضور انبوه عظيم مردم را طلب مي كرد. از همين روي در طي سالها سازمان بسيج گسترش بيشتري پيدا كرد و پايگاههاي مقاومت بسيج علاوه بر مساجد و محلات كه پايگاه مردمي را تشكيل مي دادند، دامنه آن به ديگر اقشار جامعه و طبقات اجتماعي توسعه پيدا نمود.
واحد بسيج براي عضويابي و ترغيب افراد داوطلب به شركت در جنگ، برنامه ريزي اساسي انجام داد. در مقطع اول عمدتاً نيروهاي از قبل آموزش ديده براي حضور در عملياتها به جبهه اعزام مي شدند ولي از آنجا كه در اين دوره احتياج به بسيج عمومي شده و در نيتجه افراد جديد بايد وارد حركت منطقي و پايدار بسيجي شدند. فرآيند جذب و شيوه هاي صحيح عضويابي به دقت مورد بررسي قرار گرفت. در آغاز اين مقطع تحولي عظيم در امر جذب بوجود آمد و آن تشكيل بسيج دانش آموزي در مدارس بود. التهاب و هيجان نوجوانان و جوانان دانش آموز براي دفاع از نظام اسلامي با تشكيل واحدهاي مقاومت در سطح مدارس بيشتر شد. بنابراين در ميان رزمندگان، نوجواناني مشاهده مي كنيم كه توان حمل سلاح، تجهيزات انفرادي و امكانات را ندارند ولي نشاط و شادابي حضورشان در جنگ. حماسه اي ديگر آفريد و شهيد محمدحسين فهميده ، حماسه ساز حماسه سازان عرصه خون و آتش شده كه درباره اش بنيانگذار جمهوري اسلامي تعبير به رهبر نموده اند.
در طول مدت جنگ، بيش از 550 هزار دانش آموز بسيجي به جبهه عزيمت نمودند كه از ميان آنان بيشتر از 36000 دانش آموز شهيد شده و 2853 نفر جانباز و مجروح و 2433 نفر آزاده تقديم انقلاب نموده اند.
در اين دوره، آموزشهاي قبلي بسيجيان كافي نبوده و سازمان بسيج با ايجاد مراكز آموزشي، تقويت و توسعه كمي و كيفي آموزشهاي اعزام به جبهه را به عنوان برنامه اصلي خود قرار داد. آموزش هاي كوتاه مدت يك هفته اي و 15 روزه به آموزش چهل و پنج روزه اعزام به جبهه تبديل گشت. علاوه بر آموزشهاي عمومي بسيج، آموزش هاي تخصصي نيز رواج يافت و با توسعه يگانهاي رزمي سپاه گردانهاي ضد زره و ضد تانك تشكيل شد. در نتيجه تربيت بسيجياني كه بتوانند با موشك آرپي جي 7 كار كنند بسيار ضروري بود. از ديگر مشخصه اين مقطع كه به واسطه گستردگي جنگ و عمليات از يك سوي و حضور گسترده مردم و جوانان از طرف ديگر لازم به نظر رسيد پشتيباني از رزمندگان بود كه تجهيز انفرادي و لوازم جنگي رزمندگان در اين دوره افق روشن و تازه اي به خود گرفت و علاوه بر بسيج نيروي انساني ، بسيج امكانات و لوازم مورد نياز جنگ، بر عهده بسيج گذاشته شد. ستاد جذب و هدايت كمكهاي مردمي تشكيل شد، وزارتخانه هاي مختلف در اين زمينه فعال شدند، بسيجيان ادارات و كارخانجات، علاوه بر حضور در جبهه ، امكانات ملي وزارتخانه اي را براي گسيل به جبهه آماده مي نمودند. معاونت جنگ در اكثر وزارتخانه ها تشكيل شد. كارشناسان و متخصصين وزارتخانه ها به همراه لوازم و امكانات، انديشه و فكر خود را صرف پيشبرد جنگ نمودند. جهاد سازندگي براي جذب كمكهاي مردمي بيشتر از ديگران در صحنه حضور پيدا كرد.
ويژگي اين دوره از جنگ و عمر بسيج اين است كه بسيج عمومي به معناي واقعي تشكيل شد .اگر درمقطع اول ، افراد ذخيره و ويژه بسيج و سپاه به جبهه هاي جنگ اعزام مي شدند ، و از قشر اجتماعي مشخصي به حساب مي آمدند ، در اين دوره ، همه اقشار ، براي ورود به بسيج آمادگي پيدا كردند .دامنه سني رزمندگان از طيف محدود به طيف گسترده 13 الي 80 سال و حتي كمتر و بيشتر تبديل شد . اعزام تحصيل كرده ها ، كارشناسان ، متخصصين در درشته هاي مختلف به جبهه ، وضعيت و حالت عادي پيدا كرد .
جلوه حضور اقشار در جنگ را مي توانيم در اين دوره به خوبي مشاهده كنيم .گاه كارگران يك كارخانه ، دسته جمعي به سوي جبهه حركت مي كردند ، يعني اعزام نيروها و تركيب افراد ، يك شكل ، هم رسته ، هم سال و داراي همنوايي اجتماعي مناسبي بوده اند . گاه دانش آموزان مدرسه به همراه معلم ، رئيس مدرسه و ديگران به جبهه مي رفتند .
طرح هاي ويژه تبصره 2آموزش و پرورش ، طرح اعزام 6 ماهه دانشجويان ، طرح 20درصد وزارتخانه ها و ادارات نشانه هاي قشربندي اجتماعي رزمندگان و جلوه هاي حضور اقشار مختلف در بسيج است .
حضور زنان كه از ابتداي جنگ ، حالت نمادين داشت و عده اي از زنان فداكار ( بومي و غير بومي ) در خطوط مقدم جبهه يعني در شهرهاي سونسگرد ، بستان ، آبادان ، خرمشهر و غيره پا به پاي رزمندگان مي جنگيدند و عده اي نيز به اسارت رفتند و تعدادي نيز شهيد و مجروح گشتند ، در اين دوره فعاليت چشمگير ، منسجم و قانونمند را از سر گرفتند . بخش اعظم فعاليت هاي جذب امكانات و كمك هاي مردمي را زنان به عهده گرفتند . با حضور در مساجد و حسينيه لوازم انفرادي ، تجهيزات ، آذوقه و البسه رزمندگان را تهيه مي كردند و گروهي از آنان ، خود مسووليت انتقال ، انبارداري و توزيع آن را در بين رزمندگان را بر عهده مي گرفتند .
ترغيب و تشويق همسران ، فرزندان ، برادران ديگر افراد را براي اعزام به جبهه بر عهده داشتند . بدرقه و اسقبال رزمندگان را چنان باسيته انجام مي دادند كه در هنگام بدرقه ، عزيمت كنندگان ، روي بازگشتن را نداشته و در هنگام استقبال ، اندك مدتي در پشت جبهه در مرخصي بسر برده و مجددا براي حضور در جنگ ثبت نام مي كردند .
در اين زمان كاركرد بسيج به گونه اي مثبت و اثرگذاز بوده كه حاصل آن روييدن و سبز شدن فرهنگ و تفكر بسيجي است . فرهنگي كه نيروهاي مردمي آرزوي برخورداري ان را داشتند . نمادهاي فرهنگي چنين تفكري ، بسيار مقدس بود . چفيه ، سجاده ، مهر جبهه ، يادداشت ها و ديگر وسايل رزمندگان بسيجي ، شعاع تاثيرش به پشت جبهه انتقال پيدا كرد . مردم كوچه و خيابان و حتي زنان با تاسي از چنين نمادي ، فرهنگ بسيجي را ابراز و اظهار مي كردند . فرهنگ بسيجي ، فراتر از مرزهاي ايران اسلامي است و تفكر ناب آن كه برگرفته از اسلام ناب محمدي (ص) بود ، به ممالك اسلامي و ملل محروم و تحت ستم ، كشيده شد . پيشاني بند ها و سربندهاي سرخ ، سبز و سفيد با شعارهاي الهي ، از پيشاني رزمندگان به پرواز در امده و بر فراز آسمان هاي قلب و روح جوانان لبناني ، فلسطيني ، بوسنيايي و ديگر رزمندگان مسلمان به گردش در امد . اين كاركرد بسيج را در اين دوره مي توان كاركرد؟ بسيج ناميد .
در پايان اين بخش ، بيان اين مطلب داراي اهميت است كه رويكرد نوين بسيج كه اختصاص به جمهوري اسلامي ايران دارد ، در طي همين چند سال ، سازماندهي گرديد و از حالت ذهني ، و نظري به حالتي پايدار ، استمرار و واقعي در آمد و همگان بر اقدامات و فعاليت هاي بسيجيان مهر صحت و اعتبار زدند . شايستگي عملكرد بسيجيان به اندازه اي است كه نه تنها انقلابيون ، طرفداران انقلاب ، بلكه بي تفاوت ها و گاه معترضين و مخالفين انقلاب ، بر وجود چنين فرهنگ و تفكري ارزش قائل مي شوند.


دوره سوم : نيمه دوم 1367 الي 1370
در حقيقت با پذيرش قطعنامه 598 سازمان ملل ، مبني بر آتش بس بين ايران و عراق ، مقطع دوم به پايان رسيد يعني پايان جنگ تحميلي ، پايان مقطع دوم عملكرد بسيج به حساب مي آيد و مرحله جديدي از عمر بسيج آغاز مي شود . از جهتي مقطع سوم ، با مقطع اول شباهت دارد ، زيرا بستر حركت منطقي بسيج و زمينه هاي عملكرد آن فرو ريخت و مولفه هاي كاركردگرايي پنهان گرديد . بنابراين كاركردهاي مختلف و سازنده بسيج كه در حال توسعه بوده ، به يكباره افول كرد .
نتيجه اين روند ، فرجامي چون مرحله اول عمر بسيج را تداعي مي كند و دوباره اين سوال در ذهن متبلور مي شود كه در شرايط كنوني ( پس از جنگ ) بسيج چه ضرورتي دارد ؟
تحول اجتماعي و تغيير در تاريخ انقلاب اسلامي ، زمينه را براي تغيير نگرش ها فراهم ساخت ، زيرا ، پس از جنگ ، مردمي كه هشت سال جنگ را اداره كردند و هشت سال سختي زندگي را تحمل كردند و در طول اين مدت ، پشتيباني مالي ، امكاني و معنوي از جنگ و نظام اسلامي كردند ، انتظار دارند در مقطع سوم ، طعم پيرين زندگي و آسايش را بچشند ، دوران صلح ، دوران سازندگي و آباداني ، جايگزين دوران ويراني و آوارگي شود .
براي بررسي بيشتر اين مقطع ، مي توان از دو زاويه به موضوع نگاه كرد .
الف - نگاه اول بر پايه بينش استوار است .
ب- نگاه دوم بر پايه عمل استوار است .
از نظر بينش ها و نگرش ها ، مساله اين است كه نظام اسلامي تثبيت شد و نهادهاي قانوني ، استحكام و پايداري لازم را به دست آوردند .در نتيجه احتياجي به حضور و مشاركت بسيجياندر صحنه سازندگي و عمران نيست . زيرا از نظر جامعه شناسان و سياستمداران ، بسيج براي حركت توده اي انقلاب است . يعني در واقع بسيج سياسي بايد صورت گيرد تا نظام حكومتي سنتي به نظامي جديد و دمكراتيك تبديل شود . و در رويكرد نوين بسيج ، توجه به بسيج نيروها و منابع و امكانات براي پيشبرد جنگ در دستور كار قرار گرفت . زيرا همزمان با تاسيس بسيج ، كاركرد آن نيز بر محور دفاعي و نظامي استوار گرديد . در نتيجه بسيج جمهوري اسلامي شباهت زيادي به شبه نظاميان ، پارتيزان اه و ارتش هاي مردمي پيدا كرد كه بسياري از ارتش هاي جهان ، داراي پشتوانهارتش مردمي هستند و در هنگام جنگ از ظرفيت و استعداد منابع انساني و امكانات كشور براي پيروزي در جنگ استفاده مي كنند و بسيج ملي را بوجود مي آوردند .
در نگاه اول ، نگرش ها يا برمبناي بسيج سياسي استوار است كه براي ايجاد انقلاب لازم مي آيد و يا برمبناي بسيج ملي ( نظامي ) استوار است كه بعنوان پشتوانه ارتش كلاسيك و نيروهاي مسلح به كار بر مي آيد .
در مقطع سوم از عمر بسيج ، نه احتياج به بسيج سياسي بود كه انقلاب را بوجود آورد نه احتياج به بسيج ملي و همگاني كه به كمك ارتش خطر تجاوز را برطرف سازد و دشمن را از خاك خود بيرون نمايد ، زيرا با آتش بس ، دشمن از خاك جمهوري اسلامي عقب نشيني كرد و به مرزهاي بين المللي بازگشت . از اين نظر فلسفه وجودي بسيج ، اهميت خود را از دست داده و شرايط مقطع اول عمر بسيج فراهم آمد .
تفاوت اين مقطع با مقطع اول در اين است كه در مقطع اول شرايط اجتماعي براي تاسيس بسيج بوجود آمد و با حضور ناوگان هاي امريكايي در خليج فارس و پس از آن با شروع جنگ ، بستر تشكيل بسيج فراهم گرديد و نگرش ها و كنش ها توام گرديد . بنابراين در ك اين معني كه بسيج بايد بوجود آيد ، بسيار آسان مي نمود . دليل آن حضور دشمن در منطقه ئ تجاوز سربازان آن به خاك جمهوري اسلامي بود . اما در مقطع سوم كه شرايط انقلاب را ندارد و موقعيت جنگ نيز از بين رفته است ، تداعي بسيجي به جز بسيج سياسي و بسيج نظامي بسيار سخت بود .
در نگاه دوم كه بر پايه عملكرد استوار است ، به يكباره حضور و مشاركت بسيج را از حد اعلاي آن به حداقل رساند . زيرا ديگر جنگي در كار نبود تا جذب ، آموزش ، اعزام ، پشتيباني و حمايت معنوي از رزمندگان به عمل آيد . ديگر شرايط براي اشاعه و ترويج فرهنگ بسيجي فراهم نبود . در چنين زماني بسيج ، مظهر انسجام و وحدت اقشار مختلف جامعه به حساب نمي آمدند حركت شتابدار بسيج به يكباره باز ايستاد و مردمي كه در جلوي خود ، بسيجيان را الگوي زندگي مي دانستند ، فعاليت آنان در تجمع پايگاه مقاومت خلاصه گرديد . يعني بسيج تا حدي هويت خود را از دست داد . مردمي كه به تازگي مي خواستند ، بسيج را الگوي خود قرار دهند و فرهنگ بسيجي را در زندگي و مرام خود پياده نمايند ، ديگر آثاري از اقدامات و فعاليت هاي شايسته بسيجيان به چشم نمي خورد . يعني كنش ها به كمترين ميزان خود رسيد . عمل بسيج كاهش يافت و براي آشنا شدن با بسيج ، بايد به سراغ عمل گذشته ( زمان جنگ ) رفت . يعني عمل بسيجي ، مد روز نيست ، بسيجي الگوي نوجوان امروزي نيست . وجه اشتراك مقطع سوم با آغاز بسيج در اين است كه خلاء بينشي و كنشي حاكم در مقطع اول ، در اين زمان بوجود آمد ، البته از نظر شدت وحدت آن ، پايين تر از مقطع اول بوده است ولي از نظر ماهيت و نوع بسيج ، سخت تر از مرحله اول .زيرا از نظر رويكرد ، به جز بسيج سياسي و بسيج نظامي تصوير ديگري از بسيج در منابع علمي و به صورت واقعي و عيني در كشورهاي جهان قابل رويت نبود . بنابراين صرف نظر از اشتراك و افتراق اين مقطع با يكديگر ، وضعيت و شرايطي كه در مقطع اول حاكم بود ، در سال 1367 الي 1370 بوجود آمد .
ابتكار استراتژيك رهبر فرزانه انقلاب اسلامي براي گذر از اين بحران ، ايجاد تحول در ساختار و سازمان بسيج بود يعني تبديل واحد بسيج مستضعفين به نيروي مقاومت بسيج ، كه در آن ماموريت هاي اساسي نيروي مقاومت ، بدقت تبيين شد . اين ابتكار كه به ارتقاء و تقويت سازمان بسيج انجاميده است نگرش منفي حاكم بر جامعه را كه در پي تضعيف و يا انحلال بسيج بود ، به يكباره متحول مرد و چالش هاي ذهني بوجود آمده ، موجب گرديد ، انديشه انحلال مغلوب گردد .
ابتكار فرمانده معظم كل قوا ، علاوه بر ره آورد نگرشي كه احيا دوباره بسيج را وجب گرديد ، جهت عملي و كنشي آن نيز معلوم گرديد . در تبيين ماموريت و وظايف نيروي مقاومت ، هدف از تشكيل نيثرو را جذب ، آموزش ، سازماندهي ، بكارگيري ، تجهيز و حفظ و انسجام بسيجيان دانسته اند . يعني هدف از تشكيل بسيج ، ايجاد آمادگي لازم براي دفاع است . اصل بسيج ، آمادگي است ، هرچند در صحنه عمل و واقع ، از خود فعاليتي نشان ندهد . با اين بيان ، فلسفه وجودي بسيج را تثبيت نموده و ضرورت آن را محرز دانسته اند و در تشريح ماموريتي ديگر ، همكاري با دولت و وزارتخانه ها را از وظايف بسيجيان بر شمردند كه در واقع نوانديشي در رويكرد بسيج حاصل شده است . نوانديشي در رويكرد به بسيج تا سال 1370 ادامه يافت تا جهت ها و حدود انديشه نوين مشخص گردد كه در فرآيند سازندگي كشور ، نقش و جايگاه خود را تحت عنوان بسيج سازندگي به دست آورد .


دوره چهارم : 1371 الي 1380
در انتهاي مقطع سوم ، شرايط اجتماعي براي كاركرد جديد بسيج آماده شد ، همگن پذيرفتند كه در دوران سازندگي ، سازندگان سنگر ، خط ، پل و اسكله ، مي توانند روستاها و شهرهاي ويران شده را بازسازي كنند و يا دوباره بسازند . شايد بيش از ديگران ، رئيس دولت كه رئيس جنگ بود ، دريافت كه بسيجيان مي توانند در عرصه سازندگي ، حماسه اي ديگر بيافرينند و به پيشنهاد دولت ، سپاه كه متولي امر بسيج بود ، بسيج سازندگي را كاركرد غالب بسيج ترسيم نمود و اقدامات امنيتي ، اجتماعي و فرهنگي را در اولويت بعدي قرار داد .
كاركرد بسيج سازندگي را مي توان در دو سه محور مطالعه نمود . محور اول ايجاد سازمان ها و قرارگاه هاي سازندگي در سپاه و بسيج است كه قرارگاه قرب نجف اشرف ، در نيروي مقاومت بسيج تشكيل شد . مسووليت اجراي پروژه هاي عمراني ، كشاورزي ، صنعتي و فني را بر عهده گرفت .پروژه هاي ملي و كلان كشور توسط قرارگاه به اجرا در آمد . محور دوم تاسيس بنياد تعاون بسيج با موسسات تابعه ، قدم ديگري براي توسعه عمران و سازندگي بشمار مي رود كه شامل سرمايه گذاري ها ، ساخت مسكن ، پرداخت وام ، توليدات ، خدمات رفاهي و خدمات علمي مي شود .
محور سوم اشتغال زايي است كه در مرحله سازندگي و نيز هدف از تاسيس بنياد تعاون ، بكارگيري بسيجيان واجد شرايط در امر توليدو تجارت به حساب مي آمد . البته توفيق نيروي مقاومت بسيج در اين زمينه نسبي بود و كاركرد اقتصادي بسيج براي عمران و اشتغال همانند كاركردهاي نظام ، امنيتي و اجتماعي اثر بخش نبود .
در سال هاي آغازين اين مقطع ، تهديد و تهاجم اساسي دشمن عليه جمهوري اسلامي ايران ، قتل هاي فرهنگي بود . اين هجوم كه بخش عمده اي از كشورهاي جهان سوم فراگرفته بود وقتي برخي از كشورهاي توسعه يافته را ردپايي نيز از اين هجوم در امان نبودند ، بطور مشخص براي انحراف جوانان ايراني برنامه ريزي شد تا ايران اسلامي به سرنوشت اندلس ( اسپانيا ) دچار شود . بنابراين دستگاه هاي فرهنگي كشور همانند دوران دفاع مقدس ، براي مقابله با تهاجم فرهنگي ، نيروها را بسيج ساختند . هرچند در اين زمينه ، نظير دفاع نظامي موفقيت نداشتيم و زيرا ابزار و شرايط لازم براي فعاليت هاي فرهنگي در اختيار نبود .نيروي مقاومت بسيج شايد بيش از هر ارگان فرهنگي ديگر توانسته است دفاع نمايد . انجام پروژه هاي تحقيقاتي فرهنگي ، آگاهي سازي جوانان ، ترتيب دادن نمايشگاه هاي تهاجم فرهنگي و يافتن مظاهر و مصاديق تهجم از جمله كاركردهاي مثبت بسيج در اين مقطع مي باشد .
از نيمه اين مقطع يعني سال هاي 74 ، 75 به بعد كاركرد فرهنگي ، بسيج ، جاي خود را به كاركردهاي اجتماعي داد كه در قالب همكاري با دولت و وزارتخانه ها اقدامات موثري به انجام رسيد . درحقيقت اگر حركت توده اي ميليوني رادر دوران انقلاب بسيج سياسي بناميم و حضور بسيجيان در جنگ و دفاع مقدس را بسيج نضامي قلمداد نمائيم ، اين مقطع عمر بسيج را مي توان بسيج اجتماعي فرض كرد زيرا فعاليت هاي اجتماعي بسيج هم از نظر تنوع ، هم از نظر كميت و هم از جهت كارآمدي و بهره وري ، به نحو مطلوب و شايسته عمل نمود . طرح هاي ملي و دراز مدت ريشه كني فج اطفال ، آموزش بهداشت زنان جوان . سرشماري اماكن مذهبي ، توزيع دفترچه درماني روستائيان و غيره نمونه هايي از كاركرد اجتماعي بسيجيان مي باشد .
آخرين كاركرد بسيج در دهه دوم متناسب با شرايط سياسي و اجتماعي جامعه مورد مطالعه قرار دارد كه بسيج در زمينه امنيت و آرام سازي شهرها و مناطق كشور ايفاي نقش نمود . آرام سازي شهرستان اسلامشهر، كنترل آشوب كوي دانشگاه تهران ، برقراري امنيت مردمي در شهرهاي استان خراسان جلوه هاي حركت آرام ساز بسيج طي سالهاي اخير مي باشد .
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 21
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 22
  • بازدید ماه : 22
  • بازدید سال : 44
  • بازدید کلی : 904